به گزارش مشرق، حالا دیگر به یک معمای
حلشده میماند. اما قبلتر از اینها باید حدس میزدیم آن مرد بزرگ - که
انگار ظرف این دنیا از نگهداریاش عاجز بود- ریشه در وادی پهلوانان دارد.
باید حدس میزدیم دست از دنیا شستهای که هرکجا مظلومی را در حصر و عُسر
میدید، برای نجاتش سر از پا نمیشناخت، باید همنفس جوانمردان بودهباشد.
باید زودتر شستمان خبردار میشد سردار دلها قبل از به تنکردن لباس رزم با
دشمنان انسان و انسانیت، در گودی که ساخته شده برای بزرگترین نبرد همیشه
تاریخ، دشمن سرکش درونش را خاک کرده است.
سابقه ورزش پهلوانی و زورخانهای، از آن
زوایای پنهان یا کمتر دیدهشده زندگی و فعالیتهای شهید سپهبد حاج «قاسم
سلیمانی» است. ۱۷ شوال، سالروز غزوه خندق و جنگ حضرت علی (ع) با عمرو بن
عبدود، روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانهای، فرصت مبارکی است برای کند و
کاو در این حوزه از زندگی و خاطرات سردار دلها. به همین بهانه، به سراغ
سرهنگ بازنشسته «حمید مهرابیپور»، یکی از قدیمیترین دوستان حاج قاسم و
همباشگاهی او در ایام جوانی رفتهایم تا برایمان از حالوهوای فرمانده
فراموشنشدنی جبهه مقاومت در دنیای ورزش و تاثیرپذیریاش از فضای زورخانه و
نَفَس پهلوانان بگوید.
*دوستی شما با
سردار، از آن دوستیهای ریشهدار بود که ۴۲ سال ادامه داشت. این رفاقت،
شروع جذابی هم داشته. برای حسن مطلع این گفتگو، برایمان بگویید اولین بار
چطور با حاج قاسم آشنا شدید؟
- شروع آشنایی من با سردار به اواسط سال ۵۶
برمیگردد؛ مقطعی که در باشگاه «رفاه کارگران»، در انتهای خیابان «ناصریه»
(چهارراه کار کرمان) پرورش اندام کار میکردم. همانجا برای اولین بار حاج
قاسم را دیدم و بعد از آن، بهاتفاق ایشان و سردار شهید حاج «احمد
عبداللهی» (جانشین گردان ۴۰۸ غواص لشکر ۴۱ ثارالله (ع)) در رشته پرورش
اندام تمرین میکردیم. درواقع جوانان ۲۰، ۲۱ سالهای بودیم که ورزش، علاقه
مشترکمان بود.
در ادامه که صمیمتمان بیشتر شد، متوجه شدم
حاج قاسم از یکی دو سال قبل، زورخانه هم میرفته و ورزش پهلوانی کار
میکند. آن وقتها، به زورخانه مرحوم «عطایی» در خیابان شهید چمران،
روبهروی مسجد امام زمان (عج) رفتوآمد داشت و کنار پهلوانان در گود
زورخانه ورزش میکرد.
زورخانه مرحوم «عطایی» - کرمان- دهه۵۰- حاج قاسم سلیمانی، نفر وسط
*پس حاج قاسم همزمان با پرورش اندام، ورزش زورخانهای هم کار میکرد؟
- بله. ورزش پهلوانی، ویژگیهای معنوی و
اخلاقی خاص خودش را دارد که موردتوجه سردار بود و او را جذب میکرد. از آن
طرف، ایشان مثل همه ورزشکاران دوست داشت بدن ورزیدهای هم داشتهباشد و
بهاصطلاح خوشهیکل باشد. به همین دلیل همزمان با ورزش زورخانهای، پرورش
اندام را هم شروع کرد تا بدنش روی فرم بیاید.
خودش میگفت: ورزشی مثل پرورش اندام، یک
ورزش انفرادی است برای اینکه امثال ما، هیکلی درشت کنیم تا دیگران ببینند و
تعریف کنند. اما در زورخانه و در ورزش پهلوانی، فضای معنوی خاصی وجود دارد
که انسان را میبَرَد به حال و هوای عالَم مردانگی و غیرت؛ بنابراین سردار
از ورزش پهلوانی در بُعد معنوی حظ میبُرد و برای تکمیل بُعد جسمانی و
تقویت بدنش هم به باشگاه میآمد و ورزش پرورش اندام کار میکرد.
هتل کسری- سال۱۳۵۴- در جمع مدیر و کارکنان هتل- حاج قاسم، نفر اول از سمت چپ
مزاحم ناموس باید ادب شود!
*تا بوده،
شنیدهایم اهالی زورخانه و باستانیکاران همیشه در دستگیری از نیازمندان و
احقای حق مظلومان، پیشقدم بودهاند. آن روزها آیا چنین روحیاتی را در حاج
قاسم هم میدیدید؟
- حضور در فضای زورخانه حتماً در تقویت حس
ظلمستیزی، دفاع از مظلومان و دفاع از نوامیس در وجود حاج قاسم که آن موقع
یک جوان کمسنوسال بود، مؤثر بود. خودش یک بار تعریف میکرد در سال ۵۴ که
۱۹ ساله بود و در هتل کسری سر چهارراه ارگ کرمان کار میکرد، در روز عاشورا
در خیابان میبیند یک پاسبان شهربانی برای دخترخانمی ایجاد مزاحمت میکند و
دختر هم که دستش به جایی نمیرسید، با گریه از آن محل دور میشود. این
موضوع خیلی برای سردار ناراحتکننده بود، خصوصاً، چون در روز بزرگی مثل
عاشورا اتفاق افتادهبود. اینطور میشود که با پسرعمویش، «احمد سلیمانی»
قرار میگذارند این کار مأمور شهربانی را بیجواب نگذارند و او را ادب
کنند؛ بنابراین همان شب در یک موقعیت مناسب و وقتی خیابان خلوت بود، سراغ
آن پاسبان میروند و سردار هم با استفاده از آمادگی بدنی که داشت، با فن
جفتپا روی کمر آن پاسبان، او را نقش زمین میکند. خلاصه ماموران شهربانی
خبردار میشوند و خودشان را به آنجا میرسانند و میریزند داخل هتل تا این
دو جوان خلافکار را دستگیر کنند. اما سردار و پسرعمویش با زیرکی زیر تخت
یکی از اتاقهای هتل پنهان میشوند و دست ماموران به آنها نمیرسد.
البته وقتی دوستیمان با سردار عمیقتر و
ارتباطمان تنگاتنگتر شد، متوجه شدیم این روحیه پهلوانی، مردانگی، ایثار و
فداکاری که حاضر بود جانش را برای دیگران بدهد، به خیلی سال قبل برمیگردد و
درواقع، این روحیه از همان دوران نوجوانی در وجود ایشان شکل گرفته بوده.
*چطور؟ چه نشانههایی در گذشته ایشان پیدا کردید که به این نتیجه رسیدید؟
- سردار در خاطراتش از دوران کودکی و
نوجوانی و دوران مدرسه، تعریف میکرد یکبار وقتی دیدهبود همکلاسیاش مداد
ندارد، همانجا مداد خودش را از وسط شکستهبود و به دوستش دادهبود تا او
هم بتواند مشقش را بنویسد. یا یک روز دیگر وقتی متوجه شدهبود همشاگردیاش
دفتر ندارد، دفترش را که پدرش برایش خریدهبود به دوستش دادهبود و آن طرف،
برگهای دفتر برادرش را نصف کردهبودند و با هم از آن استفاده کردهبودند.
از همه اینها زیباتر، کاری بود که حاج قاسم برای پدرش انجام دادهبود.
در جمع اعضای ورزش پهلوانی و زورخانهای استان کرمان- سال۱۳۵۴- حاج قاسم، نفر اول، ایستاده از چپ
وقتی پسر، ضامن پدر میشود
*برایمان تعریف کنید.
- سردار تعریف میکرد اوایل دهه ۵۰ و در
دوره نوجوانی بههمراه پسرعمویش، سردار شهید احمد سلیمانی، از روستایشان،
«قنات مَلِک»، به شهرستان «رابُر» و بعد به کرمان آمدند و مشغول کارگری
شدند. ماجرا از این قرار بود که پدر سردار یک بدهی ۹۰۰ تومانی و عمویش (پدر
احمد) بدهی ۵۰۰ تومانی بابت وام کشاورزی به دولت داشتند و هیچکدام هم
قادر به پرداخت بدهیشان نبودند. به همین دلیل این دو پسر نوجوان با هم عهد
و پیمان میبندند که برای پرداخت بدهی پدرانشان، به کرمان بروند و کار
کنند و پول دربیاورند. بعدها هم برادران سردار به آنها ملحق میشوند و
خلاصه با کار و تلاش و زحمت موفق میشوند پول لازم را فراهم کنند و دین
پدرشان را ادا کنند.
*بنابراین قاسم سلیمانی آن روزها، یک جوان خودساخته، سالم و پهلوان بود.
- بله. بهطور کلی، جوانانی که اهل ورزش
هستند، اغلب زندگی سالمتری در پیش میگیرند و از بسیاری از آفتها و
رفتارهای ناپسند دور میشوند. ایشان هم همینطور بود. ضمن اینکه روحیات خاصی
هم داشت. باشگاه بدنسازی ما از ساعت ۴ بعدازظهر تا ۱۰ شب دایر بود، اما
روحیه حاج قاسم و احمد عبداللهی طوری بود که ما فقط تا دم غروب آنجا ورزش
میکردیم. موقع اذان مغرب، ورزش را تعطیل میکردیم و برای نماز به مسجد
بازار شاه (امام زمان (عج) فعلی) میرفتیم.
سردار بیشتر عشق و گرایش به ورزش پهلوانی و
فضای معنوی آن داشت و همان روحیات هم باعث شد سالها بعد، چه در دوران دفاع
مقدس، چه بعد از آن در بحث مقابله با اشرار در شرق کشور و در نهایت در
جبهه مقاومت، آنطور از خود ایثار و ازخودگذشتگی نشان دهد.
سرهنگ «حمید مهرابی پور» و شهید حاج قاسم سلیمانی در ایام جوانی
فرمول حاج قاسم برای برکت در کار و زندگی
*از آن زمان، ارتباط شما با حاج قاسم هیچوقت قطع نشد. روزگار در سالهای بعد، شما و رفیقتان را به کجاها کشاند؟
- همینطور است. دوستی ما تا شهادت سردار
ادامه پیدا کرد. ما ۵، ۶ ماه در باشگاه پرورش اندام با هم ورزش میکردیم و
بعد از آن، با اوجگیری تحرکات انقلاب در کرمان، ما هم به جمع انقلابیون
ملحق شدیم. فعالیتهای حاج قاسم بیشتر در قالب حضور در تظاهراتهای
ضدحکومتی بود. در حوادث مسجد جامع کرمان هم حضور فعال داشت. کلاً مسجد،
پاتوق حاج قاسم بود و اعتقاد خاصی به آن داشت. آن موقع، در خیابان ناصریه
خانه گرفتهبودند. سردار مقید بود هر روز اول صبح از در شرقی مسجد جامع که
در همان خیابان بود، وارد میشد، چارچوب در مسجد را میبوسید و از در غربی
آن خارج میشد و بعد، میرفت به طرف محل کارش. میگفت: «این کار، مایه برکت
روز و کار من است.»
بعد از مسجد جامع، مسجد امام بهعنوان کانون
فعالیتهای انقلابی در کرمان شناخته میشد. آنجا سخنرانهای شاخصی مانند
حجتالاسلام «محمودی گلپایگانی» منبر میرفتند که با صحبتهایشان بسیاری از
جوانان را جذب جریان انقلاب کردند و از آنها چهرههایی پایبند انقلاب و
نظام و دفاع از ملت ساختند. حاج قاسم و پسرعمویش، شهید احمد سلیمانی هم از
پامنبریهای ثابت و مریدان ایشان بودند.
به هر حال، مجموع این عوامل؛ لقمه حلال پدر
زحمتکش حاج قاسم، آن عرق مذهبی که در وجودش بود و آن روحیه پهلوانی و
جوانمردی و فداکاری که از حضور در کنار پهلوانان ورزش زورخانهای کسب کرد،
زمینه را فراهم کرد که قاسم سلیمانی ما شد سردار دلها.
*گویا در اوج فعالیتهای انقلاب، یک تجربه هیجانانگیز هم داشتید؟
- بله. در یک مقطعی، من و شهید «اکبر
محمدحسینی» تصمیم گرفتیم مجسمه شاه را که در میدان آزادی فعلی شهر کرمان
بود، پایین بیاوریم. تعدادی از جوانان انقلابی مسجد جامع ازجمله حاج قاسم
برای این کار اعلام آمادگی کردند. البته ایشان آن روزها برای تمام
فعالیتهای ضد رژیم پهلوی آماده بود. ۳ شب برای آن کار برنامهریزی کردیم،
اما در ۲ شب اول، شرایط برای اجرای نقشهمان فراهم نشد. باید کمپرسی به محل
میآوردیم و... و با توجه به حضور نیروهای شهربانی در خیابان، امکانپذیر
نمیشد. اما بالاخره در شب سوم، مجسمه پایین کشیدهشد و این حرکت جوانان
انقلابی، حسابی در کرمان سر و صدا بهپا کرد.
سرباز فراری حکومت پهلوی، محبوبترین فرمانده شد
*گفتید حاج قاسم برای تمام فعالیتهای ضد حکومتی، آماده بود...
- بله. مثلاً من یک سال از حاج قاسم بزرگتر
بودم و سال ۵۳ تا ۵۵ رفتم خدمت سربازیام را انجام دادم. ایشان هم قاعدتاً
دیگر تا سال ۵۵ باید برای خدمت اقدام میکرد، اما نکرد. اصلاً بنا نداشت
این کار را بکند. دوست نداشت در نظام پهلوی خدمت سربازیاش را انجام دهد؛ و
عاقبت هم سربازی نرفت. اما همین جوان، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تبدیل
به یکی از سربازان شایسته و فرماندهان شاخص نظام جمهوری اسلامی شد. به جرات
میتوانم بگویم در ایران که هیچ، این سابقه سربازی، در تمام دنیا بیسابقه
است. واقعیت این است که سردار سلیمانی قریب به ۴۰ سال، پوتین از پایش
درنیامد.
در ادامه مطلب بخوانید...