-
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ب.ظ
-
۹۶۳
برای انتقال به سایت مؤسسه لطفا روی لینک زیر کلید فرمایید.
از جمله موضوعات مورد اختلاف مسلمانان با وهابیان، موضوع بنا و ساختن گنبد و بارگاه و گلدسته بر روی قبور است. مسلمانان در طول تاریخ به این سنّت عمل کرده و بر جواز و استحباب آن، به ادله ای از کتاب و سنّت، تمسک کرده اند. به خصوص این عمل موافق با منطق عقل و روش عقلا است. ولی از زمان ابن تیمیه مخالفت با این عمل شروع شد و بناها و گنبد و گلدسته ها از مظاهر شرک شناخته شد، تا زمان آل سعود که این عقیده به حدی اوج گرفت که آل سعود در عمل به مخالفت با آن پرداختند و با فتوایی که از علمای وهابی صادر شد، امر به تخریب گنبد و بارگاه و گلدسته ها و بناهای قبور داده شد. تمام آن ها به جز بارگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن هم از ترس مسلمین، تخریب گشت.
ابن تیمیه می گوید:«مشاهدی که بر روی قبور انبیا و صالحین از عامه و اهل بیت بنا شده، همه از بدعت های حرامی است که در دین اسلام وارد شده است»(36) و در جایی دیگر می گوید: «شیعه مشاهدی را که روی قبور ساخته اند تعظیم می کنند، شبیه مشرکین در آن ها اعتکاف می کنند، برای آن ها حج انجام می دهند، همان گونه که حجاج به سوی بیت عتیق حج انجام می دهند»(37)
صنعانی می گوید: «مشهد به منزله بت است، این ها آن چه که مشرکان در عصر جاهلیت بر بت های خود انجام می دهند، بر قبور اولیای خود انجام می دهند...» (38)
در پاسخ می گوییم: اگر بنا باشد کسی را به سبب ساختن بنا بر قبور متهم به شرک کنید باید ابتدا ثابت کنید که این عمل شیعیان با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان بوده و نه از روی تعظیم شعائر و خضوع در مقابل مقام بلندشان. زیرا خداوند در قرآن تعظیم شعائر را نشانه ایمان و تقوا دانسته است. ضمن این که هیچ شیعه ای با نماز خواندن در این بیوت مقدسه، بنای قبور، روشن کردن چراغ و مانند آن اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان، حتی به ذهنش نیز خطور نمی کند. بلکه شیعه با هدف تکریم و پاسداشت مقام آنان و عبرت آموزی و دیگر دلایل معقول و مشروع به زیارت قبورشان می روند.
این عمل در سیره صحابه و بزرگان وجود داشته و حتی نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بدان عمل می کرده اند. از ابن عمر نقل شده است که: «پیامبر روزهای شنبه پیاده و سواره به قبا می رفت و ابن عمر همین کار را انجام می داد.»
و روایت کرده اند که: «حضرت فاطمه زهرا(س)، هر جمعه به زیارت قبر عموی خود حضرت حمزه می رفت ودر آن جا نماز می خواند و گریه می کرد.» (39)
و از خلیفه دوم و عبدللَّه بن عمر نیز نقل شده که: «به هنگام بازگشت از سفر، ابتداء قبر پیامبر را زیارت می کردند.» (40)
36) منهاج السنه، ج2، ص 435.
37) همان، ج1، 474.
38) کشف الارتیاب، ص 286.
39) نف عبدالرزاق 3: 572 – مستدرک حاکم ج1، 377 – السنن الکبری4، 131 - تمهید شرح موطا،3، 234
40) شفاء السقام، ص44 وفاء الوفاء4، 1340یکی از شبهاتی که وهابیت بر ضد محبان اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مطرح و آنرا بهانه و دستاویزی برای توهین و تهمت به آنان قرار داده اند، بحث تبرک به صالحین و برگزیدگان، اماکن و مشاهد مقدسه و آثار وابسته به آنان است که از ناحیه وهابیت به شدت انکار و آن را از مصادیق شرک شمرده اند و با کسانی که قصد تبرک جستن به آثار انبیا و اولیاء را داشته باشند به شدت مقابله و مبارزه می نمایند.
البته تبرک در لغت به معنای طلب برکت و به معنای زیادت و رشد یا سعادت است.(18) تبرک به چیزی؛ یعنی طلب برکت از طریق آن شی ء. و در اصطلاح به معنای طلب برکت از طریق چیزها یا حقیقت هایی است که خداوند متعال برای آن ها امتیازها و مقام های خاصی قرار داده است؛ همانند لمس کردن یا بوسیدن دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا برخی از آثار آن حضرت بعد از وفاتش. اما علمای وهابی معتقدند که این کار حرام بوده و چنین فتوا داده اند:
بعضی فتاوای وهابیان درباره تبرک
شورای دائمی مفتیان وهابی می گوید: «توجه پیدا کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوارها و محراب ها و تبرک به آن ها بدعت و نوعی شرک و شبیه به عمل کفار در جاهلیت است.» (19)
ابن عثیمین می گوید: «تبرک جستن به پارچه کعبه و مسح آن از بدعت هاست؛ زیرا از پیامبر چیزی نرسیده است.» (20) و می گوید: «برخی از زائرین دست به محراب و منبر و دیوار می کشند، تمام این ها بدعت است.» (21)
بن باز می گوید: «قرار دادن قرآن در ماشین به جهت تبرک، اصل و دلیلی بر آن نبوده و غیر مشروع است.(22) صالح بن فوزان از مفتیان وهابیان می گوید: «سجده کردن بر تربت اگر به قصد تبرک به این تربت و تقرب به ولی باشد، شرک اکبر است و اگر مقصود از آن تقرب به خدا با اعتقاد به فضیلت این تربت باشد، همانند فضیلت زمین مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوی و مسجد الاقصی، بدعت است.» (23)و می گوید: «تبرک به اماکن و آثار و اشخاص ـ از زندگان و مردگان ـ جایز نیست؛ زیرا یا شرک است و...»(24)
این سخنان و شبهه پراکنی آنان در حالی است که با مراجعه به تاریخ و سیره ی انبیا و اولیا و نیز ادله قرآنی(25) و روایی، نادرستی این گفتار وهابیون به وضوح آشکار می گردد که به نمونه هایی از تبرک صحابه به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم.
در صحیح بخاری از سهیل بن سعد روایت کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر فرمود: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او می گشاید، او دوست دار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا دوستدار اویند. راوی گوید: مردم آن شب را به سختی سپری کردند تا بدانند پرچم به دست کدامین آن ها داده خواهد شد. بامدادان همگی به نزد رسول خدا آمدند و هر یک امید آن داشت که پرچم به او داده شود که رسول خدا فرمود: علی کجاست؟ گفته شد: یا رسول خدا او از درد چشمانش می نالد. پیامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشید، به گونه ای که گویا دردی وجود نداشته است. .. تا آخر حدیث»(26)
مسلم در صحیح خود روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منا آمد و پس از رمی جمرات و قربانی کردن، سر خود را تراشید و موی سر را به مردمان داد.»
و در روایت دیگری گوید: «آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشیدن موها، آن ها را به اباطلحه داد. راوی گوید: او نیز آن ها را میان مردم تقسیم کرد.» (27)
و نیز از انس بن مالک روایت کند که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که سر می تراشید و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مویی که فرو افتد در دست یکی از آنان قرار گیرد.» (28)
و در کتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن ولید گوید: «خالد بن ولید که در نبرد با ایرانیان و رومیان نقش ویژه و برجسته ای داشت به هنگام فتح دمشق در شب کلا هی که با آن می جنگید، تار مویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را قرار داده بود که به برکت آن فتح و ظفر می جست و همیشه پیروز بود.»
هم چنین در شرح حال او در اصابه و مستدرک حاکم گویند: «خالد بن ولید در نبرد یرموک شب کلا ه خویش را گم کرد و دستور داد آن را بجویند. ابتدا آن را نیافتند، ولی دوباره جستجو کردند و آن را یافتند و دیدند شب کلا هی کهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سالی عمره به جای آورد و سر تراشید. مردمان به جمع آوری موهای آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موی پیشانی بر آنان سبقت گرفتم و آن را در این شب کلا ه نهادم و اکنون در هیچ نبردی حاضر نمی شوم که این شب کلا ه با من باشد مگر آن که پیروزی نصیب من می گردد.» (29)
و در صحیح بخاری روایت کند که: «تارهای از موی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ام سلمه زوجه رسول خدا بود که هرگاه کسی را چشم زخمی می رسید ظرف آبی خدمت ایشان می فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسیب دیده را شفا بخشد.» (30)
عبداللّه خادم اسماء دختر ابوبکر گوید: «بانوی من اسماء، جبه و روپوش بلندی با نشان های سبز به من نشان داد و گفت: این جبه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پوشید و ما آن را می شوییم و از آن شفا می گیریم.» (31)
و در صحیح مسلم گوید: «این جبه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس جبه ای بلند بیرون آورد که جادکمه ها و چاک های آن از حریر و دیباج بود و گفت: این جبه نزد عایشه بود تا از دنیا رفت و پس از او به من رسید. پیامبر آن را می پوشید و ما آن را می شوییم تا بیماران به وسیله ی آن بهبود یابند.» (32)
صفیه می گوید: «هر گاه عمر بر ما وارد می شد دستور می داد تا کاسه ای که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد ما بود به او دهیم، سپس آن را از آب زمزم پر می نمود و از آن می آشامید و به قصد تبرک بر صورتش می پاشید.» (33)
نیز نقل شده که: «ابن عمر را دیدم که دستش را بر جایگاه پیامبر در منبر کشیده و به صورت خود می مالید.» (34)
عبداللَّه بن احمد بن حنبل می گوید:«پدرم را دیدم که تارمویی از موهای رسول خدا را گرفته و بر لب های خود می گذارد و می بوسد، و گمان می کنم که آن را بر چشم خود می گذاشت و نیز در آبی می شست و آن را می آشامید و به واسطه ی آن استشفا می جست. و نیز دیدم که کاسه ی پیامبر را گرفته و در آب فرو برده و از آن می آشامید... وقتی عبداللَّه بن احمد از پدرش درباره کسی که برآمدگی منبر رسول الله و نیز حجره حضرت را مسّ می کند، سؤال کرد. او در جواب گفت: من به این عمل اشکالی نمی بینم.» (35)
این ها تنها نمونه هایی از مصادیق تبرک در سیره صحابه بود که برای بطلان سخنان سخیف وهابیت کافی است.
18) لسان العرب، ج 10، ص 390؛ صحاح اللغه، ج 4، ص 1075 و النهایه، ج 1، ص 120.
19) اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، ح 3019.
20) مجموع الفتاوی لابن اعثمیمین، رقم 366.
21) دلیل الأخطاء، ص 107.
22) فتاوی الاسلامیه، ج4، ص 29.
23) المنقی من فتاوی الشیخ صالح بن فوزان ج2 ص 86
24) البدعه،ص 29.
25) از آیات قرآن استفاده می شود که برخی از زمین ها و بقعه ها مبارکند و بر زمین ها و بقعه های دیگر ترجیح دارند و در مقابل، برخی از زمین ها و بقعه ها غیر مبارکند و باید از آن ها پرهیز نمود خداوند متعال در مورد کعبه و مکّه می فرماید: (إِنَّ اََوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدًی لِلْعالَمینَ). و نیز می فرماید: (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ).همچنین می فرماید: (وَنَجَّیْناهُ وَلُوطاً إِلَی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ). خداوند درباره حضرت موسی می فرماید: (إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). و نیز در خطاب به او می فرماید: (فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). در آیه ای درباره سلیمان( ع)آمده است: (وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها).همچنین در مورد پیامبر اسلام می فرماید:(سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ).
26) صحیح بخاری، جلد 2 صفحه 107.
27) صحیح مسلم، کتاب الحج حدیث 323 و 326. سنن ابوداوود، کتاب المناسک حدیث 1981.
28) صحیح مسلم، کتاب الفضائل حدیث 74 ص1812
29) مستدرک حاکم،جلد 3 صفحه 299.
30) صحیح بخاری، کتاب اللباس جلد 4 صفحه 27.
31) مسند احمد، جلد 6 صفحه 348. طبقات ابن سعد، جلد 1 صفحه 22، باب ذکر لباس النبی. تاریخ الا سلا م ذهبی السیرة النبویة صفحه 503.
32) صحیح مسلم، ج3 ص161، کتاب اللباس و الزینة باب تحریم استعمال اناء الذهب و الفضة حدیث 2069
33) الاصابة، ترجمه فراس ج3 ص202 اسدالغابة ج4 ص352
34) طبقات ابن سعد، ج 1، ص 254.
35) سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 212.
یکی از اعتقادات عموم مسلمانان و معتقدان به ادیان، مسئله شفاعت است؛ یعنی روز قیامت اولیای الهی در حق گروهی از گناه کاران شفاعت کرده و آنان را از عذاب نجات می دهند و یا بنا بر تفسیر برخی از شفاعت، اولیای الهی با شفاعتشان از شخصی سبب ترفیع درجه او می شوند. در میان مسلمانان، وهابیان معتقدند که تنها می توان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسی از خود شافعان، طلب شفاعت کند مشرک است، ولی عموم مسلمانان قائلند این حقی را که خداوند برا ی شافعان قرار داده می توان از آنان طلب نمود، البته با اعتقاد به این که اصل این حق از آن خداست و اولیا بدون اذن او شفاعت نمی کنند. یادآوری این نکته ضروری است که محمد بن عبدالوهاب می گوید: «شفاعت برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سایر انبیا و ملائکه و اولیا وکودکان، از جمله اموری است که مطابق روایات وارده ثابت است»(15)
اما آن چه از نظر وهابیان شرک محسوب می شود طلب شفاعت از غیر خداوند متعال است؛ یعنی انسان تنها می تواند از خدا در خواست شفاعت کند و در خواست از شافعان خواندن غیر خدا است.
برای توضیح مطلب باید بدانیم که در قرآن، شفاعت به چند دسته تقسیم می شود:
الف: آیاتی که شفاعت را نفی می کند.(آیه254 سوره بقره).
ب: ابطال عقیده یهود در شفاعت. (آیه 47 و 48سوره بقره)
ج: نفی شفاعت از کافران. (آیات 46 ـ 48 سوره مدثر)
د: نفی صلاحیت شفاعت از بت ها. (سوره یونس، آیه 18)
ه: اختصاص شفاعت به خداوند (زمر، آیه 44)
و: شفاعت مشروط برای غیر خدا. (یونس، آیه 3 و سبأ،آیه 23)
مقتضای جمع بین آیات این است که از آن جا که طیق عقیده توحید افعالی، و این که هر تأثیری به اذن اوست، برخی از آیات، شفاعت را منحصراً برای خدا قرارداده است، ولی منافات ندارد که این حق اختصاصی خود را به کسی بدهد، تا با اجازه او، اعمال کند. همان گونه که به پیامبر و اولیای خود (ع) چنین اجازه ای داده است.
بنابراین باید گفت که قرآن کریم با مسلم گرفتن اصل شفاعت، یادآور می شود که شفاعت تنها به اذن الهی انجام می پذیرد: « مَن ذا الذی یَشفَعُ عنده الّا بإذنه ـ کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او»(بقره/255) و « ما مِن شفیعٍ الّا مِن بعد إذنه ـ هیچ شفیعی جز با اجازه او نخواهد بود.»(یونس/3) و از طرفی دیگر به ابطال عقیده بت پرستان و مشرکان در این مورد پرداخته است. زیرا آنان برای شفاعت هیچ گونه شرط و قیدی مانند اذن خدا قائل نیستند. قرآن این عقیده را رد می کند.
بنابراین اگر کسی با استدلال به چنین آیاتی شفاعت در اسلام را زیر سوال ببرد، مغالطه ای آشکار نموده است؛ چرا که در شفاعت اسلامی، نه اعتقاد به الوهیت شافعان مطرح است و نه بی قید و شرط بودن شفاعت آنان.
پس هرگاه اصل شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگران در قیامت مورد تأیید است، درخواست آن از سوی مؤمنان نیز امری مشروع است.
بخاری در صحیح خود بابی را منعقد کرده تحت عنوان: «هرگاه امام را شفیع خود قرار دهند تا برای آن ها طلب باران کند خداوند آنان را رد نخواهد کرد.»
از این عبارت استفاده می شود که حقیقت شفاعت همان دعا و خواستن از خداوند است. و طلب شفاعت از ولی خدا به معنای طلب خواست و دعا است و طلب دعا از مؤمن نه تنها شرک و حرام نیست، بلکه امری مستحب و راجح می باشد و انسان می تواند در حال حیات و ممات از کسی بخواهد تا برای او دعا کند و کاری را برای او از خدا بخواهد. همان گونه که قرآن کریم می فرماید:« وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُون ـ و هرگاه به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش بطلبد، سرپیچی می کنند و می بینی که با تکبر و نخوت روی می گردانند.»(منافقون/5)
و برادران یوسف از پدر می خواهند که برایشان از خداوند طلب آموزش کند: « قَالُواْ یأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِِین ـ گفتند: ای پدر! برای گناهان ما آمرزش بخواه، که ما خطا کار بوده ایم »(یوسف/97) و نبی خدا آنان را متهم به شرک نمی کند.
همچنین قرآن دستور می دهد مردم به نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته و از پیامبر درخواست کنند که برایشان استغفار کنند: « وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا ـ و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف کاری ها ـ یعنی تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ ـ از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش کرده بودند، و رسول برایشان طلب مغفرت کرده بود می دیدند که خدا توبه پذیر و مهربان است» (نساء/64).
در آیات قرآن به وضوح مشخص است طلب کردن از غیر خدا در صورتی که در راستای اذن خدا باشد به هیچ وجه اشکالی ندارد بلکه در راستای دستور الهی است.
ترمذی از انس نقل کرده که گفت: « من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردم که برای من در روز قیامت شفاعت کند. حضرت فرمود: من انجام خواهم داد. عرض کردم: کجا به دنبال شما باشم؟ فرمود: در کنار صراط».(16)
نیز هنگامی که رسول خدا از دنیا رحلت نمود ابوبکر از سلع آمد و چون از وفات حضرت مطلع شد، پارچه را از روی حضرت کنار زده و او را بوسید و گفت: «پدر و مادرم به فدای تو، تو در حال حیات و ممات خود خوب بودی، ما را نزد پرودگارت یاد نما.» (17)
بنابراین طلب شفاعت از رسول خدا در حال حیات و ممات روش صحابه بوده و در منابع شیعه و سنی وجود دارد.
15) الهدایة السنیة، ص 42.
16) سنن ترمذی ج 4 ص42 باب ما جاء فی شأن الصراط
17) السیرةالحلبیة، ج3،ص 392.
علت اینکه بیشتر افراد، کمتر به آرامش درونی میرسند، این است که مسیر زندگی را اشتباه میروند در حالی که روشهای بسیار سادهای برای رسیدن به آرامش وجود دارد که نه هزینه بردار است و نه نیاز به پزشک دارد. در این روش انسان باید خود را از درون خود اصلاح کند. اگر انسان از درون اصلاح شود حسادتها، چشم هم چشمیها، ریاست طلبی، وابستگی به دنیا، نام آورشدن، حرص و طمع مال و... از بین میرود چرا که از جمله عواملی که باعث سلب آرامش افراد میشوند اینها هستند.
به گزارش ایسنا، در نگاه اول باید دانست که آرامش در زندگی از بهترین نعمتهای الهی است که خداوند به انسان داده است. انسانی که در زندگی آرامش دارد، نگران نیست و افعال روزمره زندگی خود را به نحو احسن انجام میدهد. در مواردی مشاهده میکنیم که برخی از خانوادهها که شاید در ظاهر یک آسایش و آرامش نسبی دارند اما وقتی به درون زندگی آنها مراجعه میکنیم میبینیم که زندگی آنان بعضا در مواردی دارای اضطراب و استرس و افسردگی روزمره است.
در منابع دینی و روایی وارد شده است که دعا یکی از راههای ارتباط با پروردگار هستی است که آرامش بینظیری را به فرد میبخشد. در قرآن وارد شده است که دل انسان تنها با یاد خدا آرامش مییابد" أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ" از همین رو نیز دعاهایی که برای آرامش، اعصاب و روان در قرآن وارد شده است.
یکی دیگر از موارد آرامش از منظر دین "راضی بودن به رضای خداوند" است. "صبر بر حوادث" و "شکر بر نعمتهای خداوند" هم از دیگر عوامل آرامش بخش در وجود انسان است.
امام علی(عیه السلام) میفرمایند: اگر به آنچه که میخواستی نرسیدی از آنچه هستی نگران نباش. (نهج البلاغه حکمت ۶۹)
حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: مثلا اگر قرار بوده به یک مقام و پست ویژه برسی ولی به هر نحوی نرسیدی این جریان تو را نگران نکند، چون این نگرانی مایه سلب آرامش تو میشود.
حضرت علی(علیه السلام) در جای دیگر میفرمایند: هر گاه آنچه را که میخواهی نیست پس آنچه را که هست بخواه. (غررالحکم ج۳ ص۱۳۵). مطالبات انسان اگر بنا بر چیزهای موجود باشد مایه آرامش اوست در غیر این صورت گمشدهای دارد که هرگز پیدا نخواهد شد.
نقطه مقابل " رضایتمندی و صبر و شکر" مسائلی وجود دارد که باعث سقوط انسان میشود. اگر انسان راضی نباشد میشود شاکی و اگر صبور نباشد جزع و کفر میکند و اگر شاکر نباشد نقطه مقابل آن میشود کفران. عوامل دیگری هم از جمله نظم، تلاش و کوشش، پاکیزگی و نظافت، برنامهریزی صحیح و ... باعث آرامش انسان میشود.
به گزارش مشرق، حالا دیگر به یک معمای حلشده میماند. اما قبلتر از اینها باید حدس میزدیم آن مرد بزرگ - که انگار ظرف این دنیا از نگهداریاش عاجز بود- ریشه در وادی پهلوانان دارد. باید حدس میزدیم دست از دنیا شستهای که هرکجا مظلومی را در حصر و عُسر میدید، برای نجاتش سر از پا نمیشناخت، باید همنفس جوانمردان بودهباشد. باید زودتر شستمان خبردار میشد سردار دلها قبل از به تنکردن لباس رزم با دشمنان انسان و انسانیت، در گودی که ساخته شده برای بزرگترین نبرد همیشه تاریخ، دشمن سرکش درونش را خاک کرده است.
سابقه ورزش پهلوانی و زورخانهای، از آن زوایای پنهان یا کمتر دیدهشده زندگی و فعالیتهای شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» است. ۱۷ شوال، سالروز غزوه خندق و جنگ حضرت علی (ع) با عمرو بن عبدود، روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانهای، فرصت مبارکی است برای کند و کاو در این حوزه از زندگی و خاطرات سردار دلها. به همین بهانه، به سراغ سرهنگ بازنشسته «حمید مهرابیپور»، یکی از قدیمیترین دوستان حاج قاسم و همباشگاهی او در ایام جوانی رفتهایم تا برایمان از حالوهوای فرمانده فراموشنشدنی جبهه مقاومت در دنیای ورزش و تاثیرپذیریاش از فضای زورخانه و نَفَس پهلوانان بگوید.
*دوستی شما با سردار، از آن دوستیهای ریشهدار بود که ۴۲ سال ادامه داشت. این رفاقت، شروع جذابی هم داشته. برای حسن مطلع این گفتگو، برایمان بگویید اولین بار چطور با حاج قاسم آشنا شدید؟
- شروع آشنایی من با سردار به اواسط سال ۵۶ برمیگردد؛ مقطعی که در باشگاه «رفاه کارگران»، در انتهای خیابان «ناصریه» (چهارراه کار کرمان) پرورش اندام کار میکردم. همانجا برای اولین بار حاج قاسم را دیدم و بعد از آن، بهاتفاق ایشان و سردار شهید حاج «احمد عبداللهی» (جانشین گردان ۴۰۸ غواص لشکر ۴۱ ثارالله (ع)) در رشته پرورش اندام تمرین میکردیم. درواقع جوانان ۲۰، ۲۱ سالهای بودیم که ورزش، علاقه مشترکمان بود.
در ادامه که صمیمتمان بیشتر شد، متوجه شدم حاج قاسم از یکی دو سال قبل، زورخانه هم میرفته و ورزش پهلوانی کار میکند. آن وقتها، به زورخانه مرحوم «عطایی» در خیابان شهید چمران، روبهروی مسجد امام زمان (عج) رفتوآمد داشت و کنار پهلوانان در گود زورخانه ورزش میکرد.
زورخانه مرحوم «عطایی» - کرمان- دهه۵۰- حاج قاسم سلیمانی، نفر وسط
*پس حاج قاسم همزمان با پرورش اندام، ورزش زورخانهای هم کار میکرد؟
- بله. ورزش پهلوانی، ویژگیهای معنوی و اخلاقی خاص خودش را دارد که موردتوجه سردار بود و او را جذب میکرد. از آن طرف، ایشان مثل همه ورزشکاران دوست داشت بدن ورزیدهای هم داشتهباشد و بهاصطلاح خوشهیکل باشد. به همین دلیل همزمان با ورزش زورخانهای، پرورش اندام را هم شروع کرد تا بدنش روی فرم بیاید.
خودش میگفت: ورزشی مثل پرورش اندام، یک ورزش انفرادی است برای اینکه امثال ما، هیکلی درشت کنیم تا دیگران ببینند و تعریف کنند. اما در زورخانه و در ورزش پهلوانی، فضای معنوی خاصی وجود دارد که انسان را میبَرَد به حال و هوای عالَم مردانگی و غیرت؛ بنابراین سردار از ورزش پهلوانی در بُعد معنوی حظ میبُرد و برای تکمیل بُعد جسمانی و تقویت بدنش هم به باشگاه میآمد و ورزش پرورش اندام کار میکرد.
هتل کسری- سال۱۳۵۴- در جمع مدیر و کارکنان هتل- حاج قاسم، نفر اول از سمت چپ
مزاحم ناموس باید ادب شود!
*تا بوده، شنیدهایم اهالی زورخانه و باستانیکاران همیشه در دستگیری از نیازمندان و احقای حق مظلومان، پیشقدم بودهاند. آن روزها آیا چنین روحیاتی را در حاج قاسم هم میدیدید؟
- حضور در فضای زورخانه حتماً در تقویت حس ظلمستیزی، دفاع از مظلومان و دفاع از نوامیس در وجود حاج قاسم که آن موقع یک جوان کمسنوسال بود، مؤثر بود. خودش یک بار تعریف میکرد در سال ۵۴ که ۱۹ ساله بود و در هتل کسری سر چهارراه ارگ کرمان کار میکرد، در روز عاشورا در خیابان میبیند یک پاسبان شهربانی برای دخترخانمی ایجاد مزاحمت میکند و دختر هم که دستش به جایی نمیرسید، با گریه از آن محل دور میشود. این موضوع خیلی برای سردار ناراحتکننده بود، خصوصاً، چون در روز بزرگی مثل عاشورا اتفاق افتادهبود. اینطور میشود که با پسرعمویش، «احمد سلیمانی» قرار میگذارند این کار مأمور شهربانی را بیجواب نگذارند و او را ادب کنند؛ بنابراین همان شب در یک موقعیت مناسب و وقتی خیابان خلوت بود، سراغ آن پاسبان میروند و سردار هم با استفاده از آمادگی بدنی که داشت، با فن جفتپا روی کمر آن پاسبان، او را نقش زمین میکند. خلاصه ماموران شهربانی خبردار میشوند و خودشان را به آنجا میرسانند و میریزند داخل هتل تا این دو جوان خلافکار را دستگیر کنند. اما سردار و پسرعمویش با زیرکی زیر تخت یکی از اتاقهای هتل پنهان میشوند و دست ماموران به آنها نمیرسد.
البته وقتی دوستیمان با سردار عمیقتر و ارتباطمان تنگاتنگتر شد، متوجه شدیم این روحیه پهلوانی، مردانگی، ایثار و فداکاری که حاضر بود جانش را برای دیگران بدهد، به خیلی سال قبل برمیگردد و درواقع، این روحیه از همان دوران نوجوانی در وجود ایشان شکل گرفته بوده.
*چطور؟ چه نشانههایی در گذشته ایشان پیدا کردید که به این نتیجه رسیدید؟
- سردار در خاطراتش از دوران کودکی و نوجوانی و دوران مدرسه، تعریف میکرد یکبار وقتی دیدهبود همکلاسیاش مداد ندارد، همانجا مداد خودش را از وسط شکستهبود و به دوستش دادهبود تا او هم بتواند مشقش را بنویسد. یا یک روز دیگر وقتی متوجه شدهبود همشاگردیاش دفتر ندارد، دفترش را که پدرش برایش خریدهبود به دوستش دادهبود و آن طرف، برگهای دفتر برادرش را نصف کردهبودند و با هم از آن استفاده کردهبودند. از همه اینها زیباتر، کاری بود که حاج قاسم برای پدرش انجام دادهبود.
در جمع اعضای ورزش پهلوانی و زورخانهای استان کرمان- سال۱۳۵۴- حاج قاسم، نفر اول، ایستاده از چپ
وقتی پسر، ضامن پدر میشود
*برایمان تعریف کنید.
- سردار تعریف میکرد اوایل دهه ۵۰ و در دوره نوجوانی بههمراه پسرعمویش، سردار شهید احمد سلیمانی، از روستایشان، «قنات مَلِک»، به شهرستان «رابُر» و بعد به کرمان آمدند و مشغول کارگری شدند. ماجرا از این قرار بود که پدر سردار یک بدهی ۹۰۰ تومانی و عمویش (پدر احمد) بدهی ۵۰۰ تومانی بابت وام کشاورزی به دولت داشتند و هیچکدام هم قادر به پرداخت بدهیشان نبودند. به همین دلیل این دو پسر نوجوان با هم عهد و پیمان میبندند که برای پرداخت بدهی پدرانشان، به کرمان بروند و کار کنند و پول دربیاورند. بعدها هم برادران سردار به آنها ملحق میشوند و خلاصه با کار و تلاش و زحمت موفق میشوند پول لازم را فراهم کنند و دین پدرشان را ادا کنند.
*بنابراین قاسم سلیمانی آن روزها، یک جوان خودساخته، سالم و پهلوان بود.
- بله. بهطور کلی، جوانانی که اهل ورزش هستند، اغلب زندگی سالمتری در پیش میگیرند و از بسیاری از آفتها و رفتارهای ناپسند دور میشوند. ایشان هم همینطور بود. ضمن اینکه روحیات خاصی هم داشت. باشگاه بدنسازی ما از ساعت ۴ بعدازظهر تا ۱۰ شب دایر بود، اما روحیه حاج قاسم و احمد عبداللهی طوری بود که ما فقط تا دم غروب آنجا ورزش میکردیم. موقع اذان مغرب، ورزش را تعطیل میکردیم و برای نماز به مسجد بازار شاه (امام زمان (عج) فعلی) میرفتیم.
سردار بیشتر عشق و گرایش به ورزش پهلوانی و فضای معنوی آن داشت و همان روحیات هم باعث شد سالها بعد، چه در دوران دفاع مقدس، چه بعد از آن در بحث مقابله با اشرار در شرق کشور و در نهایت در جبهه مقاومت، آنطور از خود ایثار و ازخودگذشتگی نشان دهد.
سرهنگ «حمید مهرابی پور» و شهید حاج قاسم سلیمانی در ایام جوانی
فرمول حاج قاسم برای برکت در کار و زندگی
*از آن زمان، ارتباط شما با حاج قاسم هیچوقت قطع نشد. روزگار در سالهای بعد، شما و رفیقتان را به کجاها کشاند؟
- همینطور است. دوستی ما تا شهادت سردار ادامه پیدا کرد. ما ۵، ۶ ماه در باشگاه پرورش اندام با هم ورزش میکردیم و بعد از آن، با اوجگیری تحرکات انقلاب در کرمان، ما هم به جمع انقلابیون ملحق شدیم. فعالیتهای حاج قاسم بیشتر در قالب حضور در تظاهراتهای ضدحکومتی بود. در حوادث مسجد جامع کرمان هم حضور فعال داشت. کلاً مسجد، پاتوق حاج قاسم بود و اعتقاد خاصی به آن داشت. آن موقع، در خیابان ناصریه خانه گرفتهبودند. سردار مقید بود هر روز اول صبح از در شرقی مسجد جامع که در همان خیابان بود، وارد میشد، چارچوب در مسجد را میبوسید و از در غربی آن خارج میشد و بعد، میرفت به طرف محل کارش. میگفت: «این کار، مایه برکت روز و کار من است.»
بعد از مسجد جامع، مسجد امام بهعنوان کانون فعالیتهای انقلابی در کرمان شناخته میشد. آنجا سخنرانهای شاخصی مانند حجتالاسلام «محمودی گلپایگانی» منبر میرفتند که با صحبتهایشان بسیاری از جوانان را جذب جریان انقلاب کردند و از آنها چهرههایی پایبند انقلاب و نظام و دفاع از ملت ساختند. حاج قاسم و پسرعمویش، شهید احمد سلیمانی هم از پامنبریهای ثابت و مریدان ایشان بودند.
به هر حال، مجموع این عوامل؛ لقمه حلال پدر زحمتکش حاج قاسم، آن عرق مذهبی که در وجودش بود و آن روحیه پهلوانی و جوانمردی و فداکاری که از حضور در کنار پهلوانان ورزش زورخانهای کسب کرد، زمینه را فراهم کرد که قاسم سلیمانی ما شد سردار دلها.
*گویا در اوج فعالیتهای انقلاب، یک تجربه هیجانانگیز هم داشتید؟
- بله. در یک مقطعی، من و شهید «اکبر محمدحسینی» تصمیم گرفتیم مجسمه شاه را که در میدان آزادی فعلی شهر کرمان بود، پایین بیاوریم. تعدادی از جوانان انقلابی مسجد جامع ازجمله حاج قاسم برای این کار اعلام آمادگی کردند. البته ایشان آن روزها برای تمام فعالیتهای ضد رژیم پهلوی آماده بود. ۳ شب برای آن کار برنامهریزی کردیم، اما در ۲ شب اول، شرایط برای اجرای نقشهمان فراهم نشد. باید کمپرسی به محل میآوردیم و... و با توجه به حضور نیروهای شهربانی در خیابان، امکانپذیر نمیشد. اما بالاخره در شب سوم، مجسمه پایین کشیدهشد و این حرکت جوانان انقلابی، حسابی در کرمان سر و صدا بهپا کرد.
سرباز فراری حکومت پهلوی، محبوبترین فرمانده شد
*گفتید حاج قاسم برای تمام فعالیتهای ضد حکومتی، آماده بود...
- بله. مثلاً من یک سال از حاج قاسم بزرگتر بودم و سال ۵۳ تا ۵۵ رفتم خدمت سربازیام را انجام دادم. ایشان هم قاعدتاً دیگر تا سال ۵۵ باید برای خدمت اقدام میکرد، اما نکرد. اصلاً بنا نداشت این کار را بکند. دوست نداشت در نظام پهلوی خدمت سربازیاش را انجام دهد؛ و عاقبت هم سربازی نرفت. اما همین جوان، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تبدیل به یکی از سربازان شایسته و فرماندهان شاخص نظام جمهوری اسلامی شد. به جرات میتوانم بگویم در ایران که هیچ، این سابقه سربازی، در تمام دنیا بیسابقه است. واقعیت این است که سردار سلیمانی قریب به ۴۰ سال، پوتین از پایش درنیامد.
در ادامه مطلب بخوانید...